دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست...!

ساخت وبلاگ
آدمی که نخواد از دلتون بره نمیره...
هر چقدرم اطرافیان نصیحتتون کنن و هر چقدرم خودتونو بزنید به اون راه و روزی هزار و شونصد بارم بگید ازش متنفرم اما باز نمیره که نمیره...
هر چقدرم این بیاد و اون بره و فلانی با فلان موقعیت بیاد و به قولی شاه بیاد با لشکرش و شاهزاده ها دورو برش...بازم از یاد آدم نمیره...
هر جای این زندگی لعنتیو پا میذارم یه قسمتی از اون جا مونده که دلمو میلرزونه...
از شرکت لعنتی گرفته تا خونه ی نکیسا ...از کوچه خیابونای جنوب شهر تا کوچه خیابونای آجودانیه...
همه رستورانا و کافه ها...همه آهنگا...همه جاده ها  و دریا...
روزی هزار و سیصد بار خاطراتشو واسه خودم دوره میکنم...
توی بدترین شرایط و اونجاهایی که دارم از پا میفتم ...ا ون لحظه هایی که هیچ جوری گریه م قطع نمیشه...
به اون و خاطراتش فکر میکنم و یه لبخند تلخ میزنم...
روزی هزار و پونصد بار صفحه شو باز میکنم تا براش بنویسم دلم برات تنگ شده اما میگم که چی؟اون که واسش مهم نیست...اونکه دورش شلوغه...اونکه حتی منو یادش نیست...
منو ببخش که نمیتونم فراموشت کنم...تموم روزایی که تو زندگیم بودی چیزی ورای همه ی این روزای خالی کسل کننده بود...
اونقدر با  تو همه چی هیجان داشت و خوب بود و اونقد حالم با تو عالی بود که فکر میکردم شاید قراره به زودی بمیرم که همه چیز انقدر خوب شده و خب حدسم درست بود...
مردن همیشه این نیست که بخوابی و زیر خاک دفنت کنن...گاهی میتونی بمونی...راه بری...کار کنی...زنده باشی...اما مرده باشی...
منو ببخش که دلم واسه بغل کردنت تنگ میشه...واسه وقتایی که وقتی منو میدیدی از ذوق محکم بغلم میکردی و من فکر میکردم حتما منو دوس داری که اینجوری برام ذوق میکنی...
واسه اون جایی که لب ساحل یهویی زد به سرت و جلو همه بی هوا بغلم کردی و رو هوا چرخوندی و همه فکر کردن بین منو تو چه خبره که اینجوری رفتار کردی...
منو ببخش که دلم واسه عطرت تنگ میشه...که هزار بار رفتم بخرمش اما جلو خودمو گرفتم تا بیشتر از این دیوونه نشم...
که هر شب بدون استثنا یه قسمت خوابام به تو مربوط میشه و هنوز که هنوزه هر بار ستاره ای میبینم تورو آرزو میکنم...
منو ببخش که با وجود بی اهمیتیام به گوشیم و میوت کردن نوتیفیکشنام هنوزم تو نا خودآگاهم منتظر مسیج دادن تو ام...
که تموم وقتای بی تابی و دلتنگی تنها مرهمم مسیجای اون شبای قشنگه که میخونمشون و با گریه به خواب میرم...
که یه روزی اسمت تو گوشیم سیو بود my everything و الان شدی یه nothing با last seen long time ago 
که هنوزم تو شرکت وقتی از دور حتی برای چند دقیقه میبینمت تو دلم کلی قربون صدقه ت میرم و مثه خودت سرد و بی تفاوت از کنارت رد میشم...
من آدم ضعیفی نیستم...
اما یه چیزی از تو توی وجود من جا مونده که نمیتونم دور بندازمش و دل من پیش تو جا مونده که نمیتونم برگردم و پسش بگیرم...
نمیدونم دیگه قراره بعد تو چی به سرم بیاد...
اما ایکاش میشد یه شب تموم حرفامو بهت بزنم و مطمئن باشم تو دلت بهم نمیخندی ...
کاش میشد باورم میکردی و باز مثل روزای اول دوستم داشتی...
کاش خدا باز با من مهربون میشد و برام معجزه میکرد و تو با همه وجودت بر میگشتی و من باز میشدم همون دختر دیوونه ی شنگولی که از ته دل میخندید...
دوستت دارم و این بدترین دردی بود که از تو نصیب من شد...دلبر سنگدل مغرور من...!

ادامه نوشت:انگار نه انگار به من میگفتی بی تو نابودم/انگار نه انگار یه روزگاری عاشقت بودم...!

+ تاریخ | چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۶ساعت | 9:34 نویسنده | مـیـس ســیــن

خسته تر از خسته!...
ما را در سایت خسته تر از خسته! دنبال می کنید

برچسب : دلتنگم,هیچکسم,نیست, نویسنده : khoftedarbaad بازدید : 71 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 1:53