نگرانت میشم!

ساخت وبلاگ
یه روزی یه جایی خوندم که نوشته بود اگه میخواید بیشتر از قبل احساس تنهایی کنید برید توی جمع دوستاتون!
اینو اون موقع نمیفهمیدم چون وقتی تو جمع دوستام بودم نه تنها،حس تنهایی نمیکردم بلکه خوشحال ترین بودم...
این مدته اما فهمیدم معنی این جمله رو....وقتی که تو هر مهمونی و دور همی ای همه چسبیده بودن به عشقشون و دوس پسرشون و من یه گوشه در حالکیه سعی میکردم با وقار باشم رو مبل لمیده بودم و بقیه از سر ترحم میگفتن بیا با ما حرف بزن یا با ما برقص و من فقط یه لبخند تلخ رو لبم داشتم...
پیش خودم فکر میکنم من چی کم دارم که به  اینجا رسیدم...همه ی این آدمایی که دارن واسه من دل می سوزونن کسایین که یه روزی به من حسودی میکردن...به من و رابطه م...
به من و قدو بالام...به قیافه م...به لباسایی که میپوشیدم...به عطرایی که میزدم...هنوزم چشمشون دنبال داشته های منه با این تفاوت که نگاه میکنن ببینن من چی دارم بعد به دوس پسرشون میگن بهترشو بخره براشون...ولی من هنوزم خودمم و خودم .حتی همین الان که دارم یکی دو ماهیی بیکار میشم و نمیدونم مخارج و قسطام چی میشه...اونا پشتشون به دوس پسراشون گرمه که زارت و زورت پول میریزه به کارتشون و من پشتم به خودم...یعنی در واقع به هیچی...فقط دلداری میدم و میگم قوی باش...تنهایی رو گذروندن  خیلیم سخت نیست...درست میشه...فلان میشه...قوی میشی...
و باز یه لبختد تلخ...
هوا سرد شده و همه چیز داره میرسه به پارسال این موقع ها...به خاطره های خوبم و تویی که دلم هزاران کیلومتر برات تنگ شده و ممکنه دیگه هیچوقت هیچوقت نبینمت...
وقتی میشنوم با بچه ها میری بیرون و دیگه منو خبر نمیکنین دلم میگیره فقط....
واسه اینکه میدونم من نه بد بودم و نه کار بدی کردم...
فقط چون نیوشا جون و خواهرش که همه چیزو بین ما خراب کرد تو جمع هستن و دنبالتن و بقیه هم ازشون میترسن دیگه منو گذاشتین کنار...
فقط چون توی داستان ما 3 تا من کسی بودم که زورت بهش میرسید من شدم اونی که کنار گذاشته شد و واقعا نفهمیدم چی شد که بین ما دو تا تو اونو انتخاب کردی...
دختری که از رییس شرکت گرفته تا دربون دم در با همه هست و به هیچکس رحم نمیکنه و منی که هنوز که هنوزه با این که نیستی اما هواتو دارم و بین بودنت و تنهایی،تنهایی رو انتخاب کردم...!
هر چقدم بگم بحث لیاقته و نفهمی و فلان بازم دلم خنک نمیشه...
هر چقدم بگم شما دو تا کثیف بودین و عوضی بودین و هزارتا چرت دیگه بازم آروم نمیگیرم...
خصوصا تو این روزای آخر که دارم میرم و میدونم به گوشت رسیده و بازم سکوت کردی...!
اما بهتر از هر کسی میدونم که بهت بد نکرده بودم که انقد راحت متو گذاشتی کنار و دلمو شکستی...!
بعضی وقتا میگم اگه واقعا خدایی اون بالا هست به جبران تموم این گریه های چند ماه اخیر و غصه هایی که خوردم،به جبران زخمی که روحم برداشت و تموم اون 11 کیلویی که از غصه آب شد ،ایکاش که تلافیشو پس بدین هر دو تون...
اما باز دلم نمیاد تو یکی رو نفرین کنم و میگم فقط نیوشا...
میدونم هیچی بر نمیگرده و قرار نیست اتفاقی بیفته...اما این دلتنگیای لعنتی هیچوقت عادی نمیشن...
خاطرات قشنگ شبای زمستونی تو فراموش نمیشن و این قهر 4 ماهه ت فقط داره طولانی تر میشه ..
به منی که هیچ بدی این نکرده بودم و از دوست به ظاهر صمیمیم از بدترین ناحیه ضربه خوردم نگید که خدا جای حق نشسته که اگر نشسته باشه نیوشا نباید دیگه حتی بتونه نفس بکشه...
اما تموم ترسم اینه یه روزی به خودم بیام و ببینم از قهرمون جای 4 ماه،هزار ساله که گذشته...

ادامه نوشت:
هزار ساله که رفتی من هنوز پشت شیشه م
موهاتو باید برده عطرش جا مونده پیشم!
حال و روزم خوب و خوش نیست بی تو نا آرومم
به یادت که میفتم نگرانت میشم...!

خسته تر از خسته!...
ما را در سایت خسته تر از خسته! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khoftedarbaad بازدید : 42 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:32