برگشتن به عقب!

ساخت وبلاگ
درست اون لحظه ای که بعد کلی کلنجار به خودم می قبولونم همه چی تموم شده سرو وکله ش پیدا میشه...
میاد و یه مسیج سوزنده میده و فرار میکنه...
خستم از این بازی تهوع آور و در عین حال نمیتونم منکر این شم که چقدر دوستش دارم...
پریشب وقتی وسط چت و مستی توی مهمونی بهش مسیج دادم و هر چی تو دلم بود گفتم،به آخرش فکر نکردم...
گفتم از اینکه حرفامو بهت زدم پشیمونم ولی مونده بود رو دلم...
گفت که مقصر تو بودی...تو بودی که حرف باهام نزدی و مسیج ندادی...
و گفتم این مدله منه...که هر جا که حس کنم منو نمیخوان خیلی سریع میرم...و خیلی وقته که از از دست دادن نمی ترسم...
نمیدونم این بار بازیو از کجا شروع کرده و به کجا میخواد برسونه...
اما داره سعی میکنه همه چیزو مثل قبل کنه...
نمیدونم این بار میخواد کجا جا بزنه و چند تا گند دیگه بالا بیاره...
اما بازم مهربون شده و مدام مسیج میده...
فکر میکنم من کی این همه احمق شدم؟مگه من همونی نبودم که میگفتم اگه رابطه ای تموم شد نباید دیگه از نو شروعش کرد...
پس الان دارم چیکار میکنم...چرا از سه ماه پیش که رفت تا الان عین آدم طاقت نیاوردم و مدام مسیج دادیم و قهر و آشتی کردیم؟
جواب هیچکدومو نمیدونم...
در جواب تعجب خودم از خودم فقط میتونم سکوت کنم و بگم فکر نکن...بذار خوش بگذره...و باز به دلم که هنوز امیدواره یه لبخند مرموز بزنم...
شاید بقیه درست میگن:من هیچوقت آدم نمیشم!

ادامه نوشت:
شاید یه نیمه شب
شاید یه روز سرد
دلت بخواد بازم برگردی به عقب...
برگردی به عقب...!

+ تاریخ | شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ساعت | 19:40 نویسنده | مـیـس ســیــن |

خسته تر از خسته!...
ما را در سایت خسته تر از خسته! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khoftedarbaad بازدید : 43 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 13:25