دره!

ساخت وبلاگ
من نمونه بارز آدمیم که خودش تصمیم میگیره بره ته دره فقط به خاطر اینکه منظره های جاده ی منتهی به اون دره قشنگه و در عین حال که میدونه قراره بره ته دره و مسیرش اشتباهه باز امیدواره یه دستی از یه جا در بیاد اونو بگیره لحظه ی آخر!
من میدونم که اگر ذره ای عاقل باشم و واقع بین دیگه حتی جواب تورو هم نمیدم.میرم و دنبال یکی از موقعیتای خوبم میگردم وعین آدم باهاش میسازم و میرم سر زندگیم
ولی متاسفانه من یه دختر کله خراب هیجانیم که به همچین سیر عادی ای عادت ندارم.نه که عشق تو کورم کرده باشه ولی میگم خب اگه همون موقعیت خوبا انقدی خوب بودن واسه دل من بالاخره چشممو میگرفتن و عاشقشون میشدم دیگه یه جوری که اصلا  تورو یادم بره.غیر ازینه؟
اما خب دروغ چرا یه وقتایی یه ترسایی میگیره تموم وجودمو
که بیام وعمرمو جوونیمو خوشگلیمو بذارم پای تو بعد آخرش ببینم هیچی و اون موقع دیگه سنمم رفته بالا و موقعتای الانمو ندارم...
که یه روز بعد چند سال بیای بگی ازدواج میخوای بکنی یا بری از ایران یا هر چی...
برعکسشم میشه باشه...که خوب شه همه چی تا چند ماه آینده...
من عادت ندارم وسط راه ول کنم برم.هیجوقت اینو یاد نگرفتم.همیشه مردم له شدم به مو رسیدم ولی پاره نشدم و موندم...
میدونم که تو هم مثه من نمیدونی ته این رابطه چیه...و میدونم که منو دوس داری...
اما اینو میدونم که نمیخوام نباشی...چون نبودنت کمک نمیکنه آدم بهتری بیاد.من دیگه حوصله گشتن و ساختن با یه نفر جدید و نداشتم....این حرفو قبل تو هم میزدم ولی تو اومدی و خودتو جا کردی...
دلم میخواد هنوزم این جاده رو بیام با اینکه یه جاهاییش بیابونیه و گرمه...یه جاهاییش گلستونه و یه جاهاییش سرده و گاهی حتی کف جاده پر تیغه...
ولی میخوام انقدر بیام که ببینم چی میشه...که ببینم خدا کی میخواد معجزه شو نشون من بده...
که یه روزی از خواب پاشم و ببینم بهت رسیدم
میدونم بازم ناراحم میکنی...بازم اشکمو در میاری...یه روزایی میام اینجا از بی محلیات مینویسم و از اینکه خسته شدم...یه روز دوسم داری و مهربونی و یه روز جنی میشی و بی محلی میکنی...
ولی با تموم این دیوونه بودنات دوستت دارم و عقب نمیکشم.

ادامه نوشت:
حواسم از خیال تو پرت نمیشود چرا؟

خسته تر از خسته!...
ما را در سایت خسته تر از خسته! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khoftedarbaad بازدید : 60 تاريخ : پنجشنبه 11 بهمن 1397 ساعت: 22:58