2-0 هیچ به نفع خودم!

ساخت وبلاگ
4-5 سال پیش دختری بودم متعهد...نه توی شرکت با کسی میگفتم میخندیدم...نه به جز جاهایی که خود آقای الف میومد منو میبرد جایی میرفتم نه پسری شماره مو داشت...حلقه مو از دست چپم در نمیاوردم .به محض اینکه سر کار تعطیل میشد میدویدم خونه و هیچوقت دیرتر از نهایتا 7 غروب بیرونو ندیده بودم...فک میکردم رابطه همینه.که یه نفر همه چیز تو باشه و تو همه چیز یه نفر و در نهایت با هم ازدواج کنید!واقعا هم همین بود و هنوزم میگم همینه اما به شرطی که نفر اول زندگیت نفر آخر زندگیت باشه...
رابطه ی 4 ساله ی من که تموم شد هنوز دنبال تعهد بودم اما آدمی که بعدش اومد همه چیز بود جز یه شخص متعهد...فکر کردم خب این بابا لاشیه .اگه یه آدم درست درمون بیاد اوکی میشه قطعا.ولی ازونورم ازونجا که لجم گرفته بود افسار پاره کرده بودم.دیگه حتی خیلی شبا خونه نمیرفتم،همه ش مهمونی و مشروب و سیگار و اینور و اونور...میخواستم خودمو خالی کنم شاید!که بگم من بزرگ شدم و بدون هیچکسی تنهای تنها بلدم خوش باشم!
حرصمو که خالی کردم عادت کردم به تنهایی .که کسی نباشه صبح بخیر و شب بخیر بگه...که کسی نباشه کنترلم کنه...هر جا دلم میخواد و با هر کی دلم میخواد برم!
دیشب وقتی آدمی که بهش حس خوبی داشتم بهم پیشنهاد یه رابطه ی متعهد و سر سختانه داد دیدم نمیتونم.من دیگه اون آدمی نیستم که به خاطر یه نفر بشینم تو خونه و منتظر شم تا اون منو ببره بیرون...
من دیگه آدم خیابونا رو پیاده گز کردن وسط گرما و سرما و نشستن رو نیمکتای پارک و نسکافه های بای خوردن نیستم....
من دیگه انقدری عاشق نیستم که یه نفر بشه همه دنیام.به جز آقای کراش که حاضر بودم واقعا به خاطرش از همه بگذرم اما خب هیچی زوری نمیشه...
نمیشه دیگه نمیشه.من خیلی عوض شدم واینو دیشب فهمیدم.فهمیدم ایراد از بقیه نیست از منه...از منه که یه چیزایی درونم مرده ...که تعادل روحی روانی ندارم!یا دوس دارم خیلی ولنگ و باز باشم و واسه خودم تفریح کنم در عین رعایت چهارچوبام یا اینکه به قول بتی عاشق یه نفر میشم و قفلی میزنم روش و انقد همه چیمو میذارم براش که هوا برش میداره فک میکنه خیلی شاخه...
با اینکه هنوزم از زندگی و همه ی مخلفتاش سیرم اما با نبودنت کنار اومدم...
غیر از دلتنگیای گاه و بیگاهی که یهو خفتم میکنه و اشک از گوشه ی چشام سرازیر میشه ....اما میگذره...
با تموم مشمئز کننده بودنت و اینکه رفتارای خودخواهانه ت حالمو بهم میزنه عمیقا هنوز دوستت دارم...
اونقد زیاد که فکر میکنم اگه اجازه ی بروز این دوس داشتن لعنتی رو داشتم واین رابطه ی کوفتی این شکلی نبود و تو گند نمیزدی بهش چقد حالم الان خوب بود...
سعی میکنم سرمو با چیزی گرم کنم...زبانمو ارتقا بدم که بتونم تدریس کنم و بیشتر پول درارم و بتونم ماشین بخرم واسه خودم...سعی میکنم تحمل کنم...
اما قول نمیدم بهت فکر نکنم و نخندم...
شب اولی که دیدمتو هزار و پونصد بار تو مغزم مرور نکنم و از یاد دیوونه بازیات روده بر نشم...
قول نمیدم که هعی تو دلم نگم دوستت دارم و عکساتو نبینم و دلم برات ضعف نره...
قول نمیدم آدم شم!
این آدم دیوونه دیگه حالش خوب نمیشه با هیچی...
حداقل اینو فهمیدم که با خودم چند چندم و کجام...
قول نمیدم دوستت نداشته باشم عزیز دلم
قول نمیدم!

ادامه نوشت:
تورا نادیدن ما غم نباشد
که در حیلت به از ما کم نباشد
من از دست تو در عالم نهم روی
ولیکن چون تو در عالم نباشد!

خسته تر از خسته!...
ما را در سایت خسته تر از خسته! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khoftedarbaad بازدید : 48 تاريخ : پنجشنبه 11 بهمن 1397 ساعت: 22:58