امشب به قصه ی دل من گوش میکنی، فردا مرا چون قصه فراموش میکنی!

ساخت وبلاگ
چون سنگها ٬ صدای مرا گوش می کنی

سنگی و ناشنیده فراموش می کنی

رگبار نوبهاری و خواب دریچه را

از ضربه های وسوسه مغشوش می کنی

دستِ مرا که ساقه سبز نوازش است

با برگهای مرده هم آغوش می کنی

گمراه تر ز روح شرابی و دیده را

در شعله می نشانی و مدهوش می کنی

ای ماهی طلایی مرداب خون من

خوش باد مستی ات که مرا نوش می کنی

تو دره بنفش غروبی که روز را

بر سینه می فشاری و خاموش می کنی

در سایه ها فروغ تو بنشست و رنگ باخت

او را به سایه از چه سیه پوش می کنی؟

فروغ فرخزاد


ادامه نوشت:
به همین سادگیا نیست 
از تو دل کندن و دوری!

خسته تر از خسته!...
ما را در سایت خسته تر از خسته! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khoftedarbaad بازدید : 79 تاريخ : پنجشنبه 11 بهمن 1397 ساعت: 22:58